ماجرای آخرین ملاقات شهید نواب صفوی با همسرش

به برترین خبرنامه تخصصی ویلا و سازه خوش آمدید.

ماجرای آخرین ملاقات شهید نواب صفوی با همسرش

۹۵۲ بازديد ۰ ۰ ۰ نظر

ماجرای آخرین ملاقات شهید نواب صفوی با همسرش https://myirannews.ir/عمومی/ماجرای-آخرین-ملاقات-شهید-نواب-صفوی-با-ه/ https://myirannews.ir/عمومی/ماجرای-آخرین-ملاقات-شهید-نواب-صفوی-با-ه/#respond اخبار ایران من Mon, 19 Apr 2021 19:35:15 0000 عمومی https://myirannews.ir/عمومی/ماجرای-آخرین-ملاقات-شهید-نواب-صفوی-با-ه/ نیره السادات احتشام رضوی با همسر شهید سید مجتبی نواب صفوی دار فانی وداع کرد. وی در سال 1961 در خانواده مشهور و نظامی نواب رضوی که از خادمان آستان قدس رضوی در مشهد بودند به دنیا آمد. نیره السادات احتشام رضوی که هشت سال از رهبران فدائیان اسلام بوده است ، مبارزات شهید نواب …

نیره السادات احتشام رضوی با همسر شهید سید مجتبی نواب صفوی دار فانی وداع کرد. وی در سال 1961 در خانواده مشهور و نظامی نواب رضوی که از خادمان آستان قدس رضوی در مشهد بودند به دنیا آمد. نیره السادات احتشام رضوی که هشت سال از رهبران فدائیان اسلام بوده است ، مبارزات شهید نواب صفوی را به خوبی به یاد می آورد. وی در فوریه 1958 با نواب صفوی ازدواج کرد و در روزهای فدائیان اسلام علیه دولت پهلوی وی را همراهی کرد ، به طوری که وی در این راه سختی های زیادی را متحمل شد.

به گزارش اخبار ایران من ، “مرکز اسناد انقلاب اسلامی” نوشت: بانو احتشام رضوی در خاطره خود بخشی از تاریخ خود و نوشته های شخصی و تاریخی شهید نواب صفوی را توصیف کرد که در زیر می خوانید:

“علی رغم تمام تلاشهای من ، تا زمانی كه قصد اعدام او را داشتم نتوانستم با او ملاقات كنم. در آن زمان ما در یك آسیاب در دولاب زندگی می کردیم. یك روز به یك شركت املاك در میدان خراسان پیوستم و گفتم: ، آیا می توانید اجازه دهید من با شما تماس بگیرم؟ “من همچنین دادستان نظامی را احضار كردم و با” آزموده “صحبت كردم. به او گفتم:” شما كه مسلمانان و قرآن و فرزندان رسول خدا را به جرم حمایت از این دین به زندان انداختید و او را به اعدام محکوم کرد آیا مادری که فرزند خود را در دادگاه کیفری به قتل رسانده و فرزند دیگر او در بازداشت شما است ، حق ملاقات با فرزند خود را دارد؟ “آیا همسران و فرزندان کسانی که به جرم دروغ گفتن به زندان افتاده اند حق دیدار با عزیزان خود را ندارند؟” وی گفت: “به آنها اجازه می دهم که به موقع ملاقات کنند.” تمسخر وحشتناک او را دیدم و گفتم: “امیدوارم خانواده ات از این موضوع باخبر شوند.” و من بلافاصله تلفن را زمین گذاشتم تا او نتواند آن را ردیابی کند و برای تاجر مشکلی ایجاد کند. در آن زمان نواب در زندان عشرت آباد بودند.

سه روز بعد از آن ، برای بازدید از نواب به ما اطلاع دادند. من با مادر آقا به زندان عشرت آباد رفتم. نواب ، فاطمه ، زهرا ، خانواده طهماسبی و واحدی. وقتی به آنجا رسیدیم ، دیدیم که چند سرباز مسلح و آماده در آنجا مستقر شده اند ، در حالی که دو زن می خواستند با پدر ملاقات کنند! و برای من شگفت آور بود که چگونه او از آقای نواب می ترسد. برای ملاقات با نواب ، وارد اتاقی شدیم که توسط افرادی که در ایوان ایستاده بودند اشغال کرده بود و نواب در آنجا نشسته بود و به زنجیر کشیده شده به یک سرباز. صورت او ، اگرچه به مدت دو ماه شکنجه شد ، اما از ناحیه سر دچار صدمات جدی مانند ماه ، زیبا ، درخشان و آرام شد.

نواب لباس نظامی پوشیده بود زیرا ادعا می کرد دولت لباس های او را از تن او درآورده است. من یک پوشه داشتم و حجابم کامل بود. وقتی به او رسیدم ، او با یک دست فاطیما و دست دیگرش دستبند را بغل کرد ، زهرا را بغل کرد و نوازش کرد. فاطمه از سختي ها و مشكلات بسيار ناراحت و نااميد شد. نواب با روشی خاص به صورتش نگاه کرد و با علاقه خاصی پرسید و تعجب کرد که چرا این کودک رنگ پریده است؟ نواب آن روز مثل همیشه به طور خصوصی و مودبانه به مادرش سلام کرد و گفت: مادر اجازه بده پاهای تو را ببوسم. مادرش بسیار ناراحت بود و بسیار گریه می کرد و می گفت: “کاش مرده بودم و امروز نمی توانستم ببینم.” نواب شروع به تشویق او کرد و گفت که او می خواهد شما شجاع و صبور باشید ، مانند مادری که چهار فرزندش در اوایل اسلام در جنگ کشته شدند و پیامبر (ص) به دلیل شرمندگی به سفر رفت ، او سعی نکرد به زن نگاه کردن او با جسارت و تکبر رفت و پاهای پیامبر (ص) را بوسید و گفت: «ای رسول خدا! “من افتخار می کنم که چهار فرزند من در پای شما کشته شدند.” خانم جان ، من می خواهم شما چنین مادری باشید. مادر جان ، پایان زندگی بشر ، مرگ است. افراد می توانند در اثر بیماری ، سکته ، زمین خوردن ، آسیب ، زمین لرزه یا سایر موارد بمیرند. مرگ دیگر مرگ در راه خدا است. آیا راه خدا شهادت بیش از حد مهم است یا مرگ در بستر بیمار است؟ در این جلسه نواب می خواست از رویایی که دیده بود برایم تعریف کند. اما چون مادرشان خیلی ناراحت بود و گریه می کرد ، منظورش این نبود. نواب در بیانیه ای گفت: “اگر سعی می كردم محمدرضا را ترغیب كنم ، اینجا نبودم.” اما من مرگ و عزت را ترجیح می دهم تا شرم. “از او پرسیدم آیا از من راضی هستی؟ او گفت من راضی هستم با تو ، خدا و پدر و مادر من نیز از تو راضی هستند. خدایا ، تو کسانی هستی که بیشتر از همه دوستشان دارم.

او اسامی خانواده و اقوام را ذکر کرد و حال آنها را جویا شد. از آنجا که من در آن زمان باردار بودم ، او مخفیانه از من پرسید: “حال شما چطور است؟” می گویم خدا را شکر خوب است. این کودک سه ماه پس از کشته شدن متولد شد.

وقتی به دیدار نواب برگشتم ، با هیجان به پدرم گفتم: “جان ، ما اجازه ملاقات با نواب را داریم و امروز آنها را دیده ام.” پدرم با ناراحتی به من نگاه کرد؛ زیرا او معنای این دیدار را می دانست؛ حضرت حضرت سیدالشهدا (ع) را در خواب دید که سر مبارکش را بریده است. وی پس از دیدن خواب گفت که نواب کشته شده است و جلسه ای که با بچه ها ترتیب داده آخرین دیدار است و او بسیار گریه کرده است و من از این موضوع نمی دانستم. به دنبال ترور سید عبدالحسین واحدی ، پرونده ای علیه نواب که در اصل یکی از اعضای عمومی بود. در آنجا نواب او را به خیانت محکوم کرد و با وحشیگری علیه دولت قیام کرد و نقاط ضعف و انحرافات خود را برملا کرد. روزنامه نگاران همچنین تمام سخنرانی های وی را نوشتند. به همین دلیل دولت باید از منافع کشور محافظت کند !! “دادگاه دستور دائمی را كه در آن نواب در تاریخ 10/12/1934 به اعدام محكوم شده بود ، بست.”

انتهای پیام

https://myirannews.ir/عمومی/ماجرای-آخرین-ملاقات-شهید-نواب-صفوی-با-ه/feed/ 0

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.